يک شنبه 30 ارديبهشت 1403

«افسانه پهران» می آید

  تاريخ:بيست و ششم آبان 1388 ساعت 10:04   |     کد : 30012   |     مشاهده: 803

عصرایران: «فرورتيش رضوانيه» سومين كتاب طنز خود را منتشر مي‌كند.

اين نويسنده كه به تازگي كتاب «12 سپتامبر» را نوشته است، تلاش مي‌كند اثري جديد با عنوان «افسانه پهران» را همزمان با عيد سعيد غدير منتشر و روانه بازار كند كه گفته مي‌شود داستاني تاريخي با موضوعات روز ايران را به زبان طنز مطرح مي‌كند.

«فرورتيش رضوانيه» كه داستان‌هايش را در ضميمه «همشهري مسافر» روزنامه همشهري منتشر مي‌كند، در سال‌هاي اخير ماجراهاي «كج شدن برج ميلاد»، «سمند طلايي يك ميليون دلاري» و «فروش واحدهاي اداري بالاي برج ميلاد» را با عنوان «شوخي سيزده» را منتشر كرده است.

انتشارات «صفحه سفيد»، ناشر اين اثر اكنون در حال رايزني براي انتخاب تصويرگر «افسانه پهران» است.

در فصل نخست «افسانه پهران» آمده است:

«حدود چهارده كيلومتر پايين‌تر از يك كوه، سرزمين وسيعي بود كه هيچ كلبه‌اي آنجا نبود. اطراف اين زمين هم هيچي نبود. چون آنجا بي‌آب و علف بود، هيچ جانوري هم زندگي نمي‌كرد. كمي آن طرف‌تر، يك دهكده بود كه آنجا هم كسي نبود. مردم ديوانه نبودند كه توي منطقه خشك و بي‌آب و علف زندگي كنند.

بالاي دهكده، يك تپه وجود داشت كه چيز مهم و جالبي نبود و فقط وجود داشت. اما از پايين دهكده، رودخانه‌اي خروشان از زير پلي با سي و سه پايه عبور مي‌كرد كه دويست سال قبل خشك شده بود. در امتداد مسير رودخانه، آبشار بزرگ و مرتفعي وجود داشت كه ديگر وجود نداشت، چون رودخانه‌اي در كار نبود كه سقوطش آبشار درست كند. در تمام اين مناطق، هيچ گياه و جنبنده‌اي يافت نمي‌شد، اما در يازده متري عمق زمين، لانه مورچه‌هاي گوشت‌خوار وجود داشت كه آن هم خالي بود و مورچه‌اي داخلش نبود.

در اين ناحيه، پرنده‌هاي مختلفي زندگي مي‌كردند كه از آنجا كوچ كردند و رفتند و آسمان هم خالي بود. در ميان كوه‌ها و قله‌هاي بلند، يك غار بود. داخل اين غار بزرگ و عجيب، هيچي نبود و ته آن هم بن‌بست بود. در نزديكي اين غار، يك قلعه باستاني وجود داشت كه آن هم در يك زلزله نابود شده بود و اثري از خود باقي نگذاشته بود. بالاي قلعه، بركه زيبايي خشك شده بود و هيچي داخلش نبود. اما پشت آن، درخت قديمي سر به فلك كشيده بود كه سال‌ها قبل بر اثر برخورد صاعقه دچار حريق و تا ريشه‌اش سوخت و نابود شد...اين ناحيه چنان نفرين شده بود كه در نقشه‌هاي ناسا و گوگل ارث هم مشخص نبود.

داستان ما از آنجا آغاز مي‌شود كه ناگهان ابر سياهي بر اين زمين سايه گسترانيد و بعد از فرستادن رعد و برق‌هايي كه هر جنبنده‌اي را خشك مي‌كرد، شروع به باريدن كرد. چند ساعت بعد سيل عظيمي به راه افتاد و همه چيز را شست و با خود برد و اگر هم قرار بود موجودي در آينده ظاهر شود، نابود شد. آن سرزمين همان قبلي بود، فقط به خوبي شسته شد تا غبار قرن‌ها علافي و بي‌خاصيتي از آن زدوده شود. آتش‌فشان هم فوران كرد و به دنبال آن، همه چيز زير مواد مذاب تبديل به خاكستر شد و آن سرزمين زير چندين متر سنگ آتش‌فشاني مدفون شد.

چند سال بعد، گروهي مهاجر كه از سفر خسته شده بودند، به آن سرزمين رسيدند و چون كسي نبود كه مزاحم‌شان شود و بگويد كه در آن مكان چادر زدن ممنوع است، تصميم گرفتند همان‌جا بمانند. اما آفتاب خيلي داغ بود. آن‌ها به ناچار كلبه‌هايي از خشت گلي ساختند تا زير آن زندگي كنند. كم‌كم زندگي در آنجا رونق گرفت و آمار جمعيت بالاتر رفت. آن‌ها يك شهر را تاسيس كردند...»

 

http://www.sanatnews.ir/News/1/30012
Share

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان
 



کليه حقوق محفوظ و متعلق به پايگاه اطلاع رسانی صنعت نيوز ميباشد
نقل مطالب و اخبار با ذکر منبع بلامانع است