ارتقای روابط تجاری ایران و افغانستان در اولویت دولت است
|
تأکید وزیر صمت بر لزوم همگونسازی قوانین با شرایط فعلی تولید
|
۳۰۳ همت عدمالنفع صنایع از ناترازیها
|
افزایش قیمت و ناترازی انرژی، چالش اصلی صنایع کشور
|
مدیر نمونه خودرویی کشور مدیرعامل شرکت توسعه گردشگری ایران شد
|
راهاندازی دوباره تالار دوم ارزی؛ تشکیل کمیته ارزی در وزارت صمت
|
بازگشت ۲ میلیون و ۲۹۸ هزار زائر به کشور
|
تمهیدات وزارت صمت برای مراسم اربعین امسال
|
اعلام آمادگی وزرای صمت و راه و شهرسازی برای تامین تسهیلات مورد نیاز سفر زائران اربعین
|
ارائه گزارش بازار بهصورت منظم به دولت؛ کاهش تقاضا گذراست
|
وزیر صمت: برای اولین بار کنسانتره تیتانیوم در کشور تولید می شود
|
وزیر صمت: بسته حمایتی دولت از صنایع قابلیت تمدید دارد
|
تجاوز به تولیدکنندگان انرژی نقض قوانین بینالملل و تهدید ثبات جهانی است
|
چهارشنبه 26 شهريور 1404
Toggle navigation
صفحه نخست
درباره ما
آرشیو
تماس با ما
گاف منافقین در مواجهه با یک جاسوس نفوذی!
تاريخ:بيستم خرداد 1404 ساعت 08:57
|
کد : 304420
|
مشاهده: 99
درب اتاق باز شد و زنی بنام «مرضیه» با چند نفر از سران فرقه وارد اتاق شدند. او را میشناختم در روابط پادگان اشرف بود. روی صندلی نشستند و مرضیه شروع کرد به بد و بیراه گفتن. گفت: «چرا اعتراف نمیکنی که نفوذی هستی چرا وقت ما را میگیری؟ میدانی اگر تو را تحویل دولت عراق بدهیم و به آنها بگوییم تو جاسوس هستی تو را در جا اعدام میکنند. دولت عراق با جاسوس شوخی ندارد!»
به گزارش ایسنا، فواد بصری از سربازانی به شمار میآید که توسط سازمان منافقین به اسارت در آمده است. او در خاطرهای روایت میکند: «من آگاهانه به فرقه رجوی نپیوستم. در دوران جنگ سرباز بودم و به اسارت در آمدم و با فریب و وعدههای فریبنده وارد مناسبات فرقه رجوی شدم. دورانی که در فرقه رجوی بودم هیچ یک از سران فرقه و کادرهای آنها که رده پوشالی فرمانده را به آنها داده بودند، قبول نداشتم و اساسا هیچ گزارشی به آنها نمیدادم.
برای اینکه در درونم حرفی را نگه ندارم با دوستانم محفل میگذاشتم و خودم را تخلیه میکردم. نشستهای جمعی متعددی برای من برگزار میکردند و مرا میکوبیدند. یک روز در مقر مشغول کار بودم فردی به نام «مجید مهدویه» سراغم آمد و گفت: «بعد از ظهر با تو کار دارند. لباسهای مرتب بپوش و آمادگی رفتن داشته باش.» من هم در جواب گفتم: «کجا باید برم؟» در جواب گفت: «خودم هم نمیدانم.»
حدودا ساعت ۵ بعد از ظهر بود که سراغم آمدند و به من گفتند سوار ماشین شو و مرا به ستاد باصطلاح ارتش بردند. درب یکی از اتاقها را باز کردند و به من گفتند روی صندلی بشین و منتظر باش. نزدیک به یک ساعتی در اتاق نشسته بودم کم کم داشت حوصلهام سر میرفت. درب اتاق باز شد و «مجید عالمیان» و «سید سادات دربندی» با نام مستعار «عادل» وارد اتاق شدند. سلام کردم جواب مرا درست ندادند و شروع کردند به بد و بیراه گفتن. گفتند: «ما تحقیق کردیم که تو نفوذی هستی.» من درجا خشکم زد! ادامه دادند: «اگر نفوذی نبودی در مناسبات خراب کاری نمیکردی و مناسبات ما را با محفلهایی که برگزار میکنی شخم نمیزدی. یک مجاهد که این کارها را در مناسبات نمیکند پس تو نفوذی هستی.»
به من مهلت نمیدادند حرفم را بزنم. یک کاغذ جلوی من گذاشتند و گفتند: «بنویس که من نفوذی هستم و مرا رژیم فرستاده.» تا میخواستم حرف بزنم بد و بیراه شروع میشد و میگفتند: «حق نداری هیچ حرفی بزنی هر چه ما میگوییم بنویس.» من هم هیچی روی کاغذ نمینوشتم من میدانستم مرا به چه دلیل در اتاق زندانی کردند. چند روز زیر ضرب سران عقب مانده رجوی بودم. به لحاظ صنفی به من رسیدگی نمیشد.
یک روز درب اتاق باز شد و زنی بنام «مرضیه» با چند نفر از سران فرقه وارد اتاق شدند. او را میشناختم در روابط پادگان اشرف بود. روی صندلی نشستند و مرضیه شروع کرد به بد و بیراه گفتن. گفت: «چرا اعتراف نمیکنی که نفوذی هستی چرا وقت ما را میگیری؟ میدانی اگر تو را تحویل دولت عراق بدهیم و به آنها بگوییم تو جاسوس هستی تو را در جا اعدام میکنند. دولت عراق با جاسوس شوخی ندارد!» من هم در جواب به مرضیه گفتم: «شما به من مهلت نمیدهید حرف بزنم.» در جواب گفت: «خوب بگو.» من هم گفتم: «شما که میگویید من نفوذی هستم، اما من سرباز بودم و در جبهه جنگ اسیر شدم مگر یک اسیر میتواند نفوذی باشد شما مرا به اسارت در آوردید من که خودم آگاهانه به شما نپیوستم.» مرضیه و دار و دستهاش تازه فهمیدن که چه گافی دادهاند و بلند شدند و از اتاق رفتند بیرون.
فکر کنم بعد از دو روز مجددا عادل سراغ من آمد و گفت: «اشکال ندارد. روی کاغذ ننویس نفوذی، بنویس که من متعهد میشوم که دیگر با کسی محفل نگذارم و فرد تشکیلاتی شوم. من هم اجبارا روی کاغذ نوشتم.» همان لحظه مرضیه وارد اتاق شد و گفت: «میروی به مقر خودت هر کسی از شما سئوال کرد کجا بودی بگو رفته بودم بغداد در یکی از مقرها کار میکردم وای به حالت اگر غیر از این بگویی! دیگر به تو رحم نمیکنیم. برو برای خواهر مریم دعا کن که در این وضعیت اسفناکی که داری انقلاب خودش را برای تو و امثال تو آورد که شما را پاک کند.» از اتاق بیرون رفت. من به عادل گفتم: «پس داستان نفوذی چی بود که به من چسباندید!؟» در جواب گفت: «حرف اضافه نزن. رفتی مقر فقط روی بحثهای انقلاب خواهر مریم متمرکز شو.» من به مقر برگشتم و محفل من با دوستانم بیشتر شد و برگشتم پله اول.»
http://www.sanatnews.ir/News//304420
برچسب ها :
منافقین
,
جاسوس
,
دولت عراق
,
بغداد
آدرس ايميل شما:
*
آدرس ايميل دريافت کنندگان
*
Sending ...
*
پربازديد ترينها
بازار سرمایه مثبت شد
اعزام و پذیرش ۷۴ هزار مسافر در مسیر استانبول با ۳۶۶ پرواز پس از تحریم پروازهای اروپا
ماموریت استاد دانشگاه خواجهنصیر برای توسعه شرکتهای دانشبنیان با حکم «افشین»
تعداد خودروهای شخصی عامل آلودگی هوای تهران
اهمیت تامین گروه خونی O منفی در حوادث
احتمالاً تعرفه واردات آیفون ۳۰ درصد باشد
رایزنی برای عرضه خودروهای داخلی و خارجی در بورس کالا
توقف پروژه ساخت مجتمع گردشگری در حریم تخت جمشید
تخفیف خرید خودرو برای متقاضیان طرح جایگزینی خودروهای فرسوده
افزایش ترددها از مرز ارمنستان
چشمی به دیدار النصر نرسید
نگران بحرانهایی که دشمنان ایجاد میکنند نیستیم
آخرين اخبار
افت ۴۷ هزار واحدی شاخص کل بورس
نسخهای برای پاکسازی ذهن و تقویت تمرکز
یک کشف جدید درباره جهش ژن آلزایمر
رشد قیمت طلا و سکه امروز سهشنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
حفظ و نجات درختان پسته با محصول ایرانساخت
۵ محصول جدید منطقه بین المللی نوآوری ایران رونمایی شد
اسلامی: ملت ایران تهدیدپذیر نیست
معرفی «روبولگال»؛ نخستین ربات وکیل ایرانی
غیبت طبقۀ متوسط حتی در پلتفرم
چین علیه غولهای تراشهسازی آمریکا دست به اقدام زد
آیا ترکیه در مسیر زوال دموکراسی است؟
تیم کشتی آزاد ایران قهرمان جهان شد
کليه حقوق محفوظ و متعلق به پايگاه اطلاع رسانی صنعت نيوز ميباشد
نقل مطالب و اخبار با ذکر منبع بلامانع است
طراحی و توليد نرم افزار :
نوآوران فناوری اطلاعات امروز